کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : حامد حسین‌خانی     نوع شعر : مدح و ولادت     وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن     قالب شعر : غزل    

ایمان قدم به خاک نهاد و یقـین شکفت            آیـات نـور در ظـلـمـات زمـین شکفت

آن کـشـتـی نـجـات بـرآمـد بـه مـوج‌ها            آن چشمۀ حیات و بهشت برین شکفت


خورشیدی از سپـیدۀ زهرا، شب عـلی            در دور دست دیدۀ اسـراربـین شکـفـت

قـنداقـه‌اش به دست رسـول وصال بود            لبخـند روی چهـرۀ روح‌ الامین شکفت

پـیـغــمـبـر بـهــار بـه آفــاق مــژده داد            در آسـمان پـنج تن آن پنجـمین شکـفت

فرمود خوش بشارت، آنک حـسین من            این حسن بی‌کرانه و حِصن حَصین شکفت

طوبی از این خبر به زمین سایه گستراند            در هر کرانه آیۀ زیتون و تین شکـفت

نامش طـنـین فکـنده در اجزای کائنات            آری چنین به گوش جهان این طنین شفکت

حتی خدا هر آینه تحـسـین خـویش کرد            در چار سوی عرش، گلِ آفرین شکفت

افلاک در سرور که شمس الضحی دمید            ادراک در سجود که حبل المتین شکفت

دریاست او که پا به کویر زمین گذاشت            بر تاج خاک، گوهر بالانـشین شکـفت

جان‌ها فـدای چـشمۀ لب‌های تـشـنه‌اش            زان خون پاک، سرو گلستان دین شکفت

یاسین که یا حـسین بدون سر است،‌ آه            در رستخیز نیزه به نور جـبین شکفت

انگـشترش اگرچه به یغـمای دیو رفت            نام عزیز اوست که بر هر نگین شکفت

با کـربـلای او به خـدا دسـت می‌دهـیم            دست خداست او که در این آستین شکفت

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : حامد آقایی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

سحر آمد سلامش کرد و بعد از آن نمایان شد            بیابان چون توسل کرد بر او زود باران شد

از آن اول به دستش داشته حاجت‌روایی را            برای فطرس زخمی ببین قنداقه، دامان شد


خدا هر آنچه را که داشت در دست حسینش داد            عجب دستی میان سفرۀ خلقت نمکدان شد

در این گردش در این دواریِ حق مدعائی ها            فقط عین دو چشم اوست در این حلقه، عرفان شد

به آبادیِ مهرش، آبها هم غبطه‌ها دارند            به صحرا چونکه نامش رفت آنجا هم نیستان شد

به یاد جایگاهـش گـریۀ بـسـیار کرد آدم            همینکه اشک را با او گره زد، آدم انسان شد

همین یک قطره اشکِ آدم از چل سال برتر بود            که با این قطره، برگشتن به جنت نیز آسان شد

به روز اول خلقت خدا هم روضه‌اش را خواند            نه باران که از آن لحظه در عالم اشک‌ریزان شد

به وقت گفتن از او خوش‌ترین غم می‌رسد از غیب            اگرچه چشمِ ما گریان لب ما نیز خندان شد

به منبر رفت تا جاری کند حرف خدایش را            همه دیدند روی نیـزه‌ها قاری قـرآن شد

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : علیرضا خاکساری نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن قالب شعر : ترکیب بند

خونِ خدا اگر شد، روزی نثار اسلام            مائیم و سربـلندی، در سایه‌سار اسلام

دارد حـقیقتِ امر، امروزه می‌درخشد            آفـاق پُـر شـد از نـور آشـکـار اسـلام


آوازۀ شریعت، از هر مناره جاری‌ست            چـشم تـمـام دنـیـا، مـحـو وقـار اسلام

بی‌شک اجابتِ حق، یعنی اجابتِ دوست            لبیک یا حسین است، اول شعار اسلام

جز بیرق حسینی، دین پرچـمی ندارد            نـام و نـشان مـولا، شد اعـتبار اسلام

هـیهـات من الـذله، از هر که بر نیاید            این نقل قـول بـاشد، از اقـتـدار اسلام

اسـلام از مُـحـرم دارد هر آنچه دارد            بالا گرفته از لطفش کار و بار اسلام

از قید جان گذشت و سر را گرفت بر دست            هر کس که شد شبیه، او پاسدار اسلام

لب‌های ما همیشه، گرم شهادتین است

قرآن ما علی و، اسلام ما حسین است

در جان شعرِ شیعی، بیت الغزل حسین است            در مَردی و مُروّت، ضرب المثل حسین است

چشم و زبان و جانِ پرورگار من اوست            آئـیـنـۀ خـدایِ عـزّ و جل حسین است

گفتم حسین و کامم، شیرین شد از کرامت            فریاد می‌زنم احلی من عسل حسین است

رو می‌کنم به حقْ تا، رو می‌کنم به تربت            حیَّ علی الصلاتم، حیَّ علی الحسین است

دنــیـا بــزرگـواری مـانـنـد او نــدارد            برتر ز هر بزرگی، شیخ اَجلّ حسین است

اسـباب دستگـاهـش، هم احـترام دارد            آوازۀ هر آنچه طبل و کتل حسین است

زرتـشتی و مسیحی، زوار اربعـیـنش            بـانیِ اتـحـادِ بـینِ مـلـل حـسـیـن است

ترس از ابد ندارم، بـیم از لحـد ندارم            امید شیعیان از، صبح ازل حسین است

در محضرش نگفتم سخت است مشکل من            گفتم به مشکلاتِ خود راهِ حل حسین است

با حُسن خـلـقِ آقا، از خَـلـق بی‌نـیازم            می‌گیرد آن که سائل را در بغل حسین است

او حضرت کریم و، من همچنان فقیرم

عـیدی خود از آقا یک کـربـلا بگیرم

این نـو رسـیـده دُرِّ نایاب بود از اول            وی نام دیگرش عشقِ ناب بود از اول

بر سَرْ درِ رفـیعِ جـنت، جـمـال مـولا            پیش از شروع خلقت، در قاب بود از اول

با اولین نگاهـش، دل برده از ملائک            گل خندۀ ملیـحـش، جذاب بود از اول

پیشانی‌اش چو خورشید از عرش می‌درخشد            مبهوت روی ماهش، مهتاب بود از اول

بعد از امامتـش نه، از صبح آفـرینش            ارباب زاده بود و، ارباب بود از اول

تا سمت بارگاهش، من هم پری بگیرم            این دل شبیه فطرس، بی‌تاب بود از اول

دیدار حـضرتـش را اذن دخـول بـایـد            زائـر مــؤدّبِ بـر، آداب بــود از اول

ذریـه‌اش شـهـیـدِ گـودال شـد از آخـر            مردی که خود شهیدِ محراب بود از اول

رودم به سمت دریا، با گریه رهسپارم

از روضه نه ولیکن، از غصه حرف دارم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ضعف محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

دنــیـا بــزرگـواری مـانـنـد او نــدارد            از قبل خلق سعدی، شیخ اَجلّ حسین است

مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : محمدحسین مهدی پناه نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فع لن قالب شعر : غزل

دل! بـیـاور شـکـوه دلبـر را            سر! بیـاور قـدوم سـرور را

نیک بنگر به سـوم شـعـبان            نــــوۀ دوّم پـــیـــمـــبـــر را


فـاطـمه پاک کرد با دستـش            اشک شوقی که ریخت حیدر را

آب شد قـند در دل حـسـنش            دیــد تــا کـه رخ بــرادر را

عـرشیان در کـنار هم دیدند            جـلـوه‌های شـبـیر و شُبَّر را

فـطرس آمد شفا بگـیرد پس            روی گهواره می‌کشد پر را

فیض او ایـنچـنـین کند آزاد            از حـصار قـفـس کـبوتر را

آمـد اصـلا حـسـین دنـیـا تـا            وا کـند روی سـائلان در را

برو پس کـربـلا زیارت کن            شـبـی آن مـرقـد مـطهـر را

اینچـنـین محـو کن گـنـاهانِ            مـا تــقــَدّم وَ مـا تــأَخّــر را

کِی رهایم کند صف محـشر            آن که دارد هـوای نوکـر را

دارم از یار روزی اشک و            دارم از دوسـت دیـدۀ تر را

آه از آن ساعتی که زینب شد            روضه خوانش به نـالۀ غرّا

نبـض قـلب عـقـیـله تند شده            خنجـری کند می‌برد سر را

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : محمدحسین رحیمیان نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

بر مشام خاکیان بخشیده جان بوی حسین            شد گلستان کل عالم از گل روی حسین

ماه شعبان را رسول الله خوانده ماه خود            چون نمایان می‌شود در آن مه روی حسین


دستِ خالی، دست ِپر، افلاکیان و خاکیان            هر که را دیدیم راهی می‌شود سوی حسین

جبرئیل از آسمان با سر می‌آید تا زمین            مست مست مست ِمست از نام دلجوی حسین

آی دنـیا، این حسابـش فرق دارد با همه            وای بر تو گر شود کم، یک سر موی حسین

می‌کند بر اهل باطل، خواب را زین پس حرام            زور بازوی عـلی و زور بازوی حسین

دارد از کار جهان کم کم گره وا می‌شود

سـرور آزادگـان تـشـریف فرما می‌شود

کـرده غـوغـا مـهـربـانـیِ بـدون مـنـتـی            هر چه طوفان بود را برده نسیم رحمتی

آمده باب نـجـات ِکـل دوران‌ها حـسـیـن            می‌کشد شیطان ز دل امشب چه آه حسرتی

آمده آن کس که دارد مـهـربـانی‌های او            قـدّ سـنِّ حـضـرت حــوا و آدم قـدمـتــی

هر که هستی، هر چه هستی همره فطرس بیا            ای گنهکاران نباشد بهتر از این فرصتی

کـوری چـشـم تـمـام ابـتـران رو سـیــاه            فـاطـمـه آورده بـهـر دوش بابا زیـنـتـی

کـفـر آنـهـایـی کـه مـی‌دانـیـد بـالا آمــده

یـا عـلـی گـوئـیـد بـابـای عـلـی‌هـا آمـده

آیه والفجر در آغـوش کوثر، دیدنی‌ست            دومیـن شـیـر ِولـی الله ِاکبـر دیـدنی‌ست

آسمان جانم حسن، جانم حسن دارد به لب            شوق دیـدار ِبـرادر با برادر دیـدنی‌ست

عرش و فرش امشب همه هستند سرتا پای چشم            بس که آقازادۀ زهرا و حیدر دیدنی‌ست

اینکه روز اولش کرده شفاعت این چنین            دستگیری‌هاش در فردای محشر دیدنی‌ست

آن که او را جور دیگر دوست می‌دارد خدا            لیلی ِتا روز محـشر بی‌برابر دیدنی‌ست

شیرمردی که شود در کل عالم غیرتش            رمز ماندگاری ِدین پیـمـبـر، دیـدنی‌ست

آی اسلام ِ محمد، بیـمه هـستی با حسین

ماندگاریِ تو را، با خون زَنَد امضا حسین

در زمین و آسمان یکتاست، ای جانم حسین            مهربانی‌های او غوغاست، ای جانم حسین

می‌خرد دَرهم، سوا کردن نباشد عادتش            بس که مثل مادرش زهراست، ای جانم حسین

هر که با او در بیفتد را خدا خوارش کند            پرچم اربـاب ما بالاست ای جانم حسین

هر چه بد کردیم ما، او خوب بود، او خوب بود            بیشتر از ما به فکر ماست ای جانم حسین

داد سر اما به ذلت زندگی را سر نکرد            شیرمرد حضرت مولاست ای جانم حسین

ما رایت ِزینب کـبری به عـالـم یـاد داد            زندگی با او فقط زیباست، ای جانم حسین

آبرو خواهی اگر هم در زمین، هم آسمان

با حـسـین بن عـلـی بن ابـیـطـالب بـمان

خـانه کـعـبه به زیـر مـنتِ کـربـبـلاست            عـزت اسـلام هم از عـزت کـربـبلاست

هر که گوید روزگار معجزه گردیده سر            بی‌خـبر از کـیـمیـای تـربت کربـبلاست

اربعین به اربعین عالم همه در حیرت از            سفره‌داری‌های اعلی حضرت کرببلاست

هر که در این زندگی یک جور دارد حسرتی            شکر حق که در دل ما حسرت کرببلاست

ما اگر که ای خدا روزی بهشتی هم شویم            بینمان حتی در آنجا صحبت کرببلاست

السلام ای شهـر رؤیـایی ما، ای کـربلا

آه از حال خوشت، ای کـربلا ای کربلا

ای تـمام اعـتـقـادم، دوستت دارم حسین            حضرت باب‌المرادم، دوستت دارم حسین

هم در این عالم، هم آن عالم، تو تنها می‌رسی            وقت تنهایی به دادم، دوستت دارم حسین

روسیاه و کوچک و بی‌دست و پا هستم ولی            پای تو من ایستادم، دوستت دارم حسین

هر چه هستم، هر چه آمد بر سرم در روزگار            دل به غیر تو ندادم، دوستت دارم حسین

زیر خنجر، غرق خون، لب تشنه، زخمی، آه آه            باز هم بودی به یادم دوستت دارم حسین

رفت عمر و جان ندادم از غمت واویلتا

جان عباست ببخش این سخت جانیِ مرا

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

داد سر اما به ذلت زندگی را سر نکرد

بچه شیر حضرت مولاست ای جانم حسین

مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : سیدروح الله مؤید نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

امشب شب تکـامل امثال فـطرس است            حال دلـم شـبـیه به احوال فطرس است

این جانِ رنج دیده خریدار وصل اوست            این روسیاه، مشتری حال فطرس است


حاجت رواست هر که به این خانه رو کند            کـوی حـسین کـعـبۀ آمـال فطرس است

فطرس، به کوی دوست بَرَد هر سلام را            این پیک عشق بودن از اقبال فطرس است

مانده است آرزو به دل، از عرش هر ملک            این لذت وصال فقـط مال فطرس است

در حـسـرت زیـارت هر روزۀ حـسین            چشمان جـبرئیل به دنـبال فطرس است

ارباب من! کرم کن و اینبار فرض کن            این نیمه‌جان سوخته هم بال فطرس است

در کـربـلا به حـرکت پـرچـم نگـاه کن            این حرکت از نسیم پر و بال فطرس است

: امتیاز

ذکر مصائب خروج سیدالشهدا علیه‌السلام از مدینه

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن قالب شعر : غزل

غـمگـینم و شوقِ لـبالب از بیانم می‌رود           دارد غریب و خسته یارِ مهربانم می‌رود

دار و ندارم از وطن رخت سفر را بسته و           سست است زانوانم و تاب و توانم می‌رود


ای شهر پُر اندوه، ای کابوسِ کوچه الوداع           با خاطراتِ از مدینه مرثیه خوان می‌رود

مقصد به ظاهر کعبه اما راهیِ مقتل شده           پشت سرش اشکی روان از دیدگانم می‌رود

آورده با خود هر چه دارد را که قربانی کنَد           خورشید و ماه و کهکشان و آسمانم می‌رود

وقتِ اذان زل می‌زند تا بر علیِ اکبرش           یک بغض دردآلود، در صوتِ اذانم می‌رود

در هر قدم با غصه و دلشورۀ زینب مدام           یک داغِ دائم شعله‌ور در استخوانم می‌رود

بر خاک می‌نشیند و تا آب می‌نوشد حسین           جان می‌دهم! آرامش از روح و روانم می‌رود

این کاروان با آه بسته بندِ محـمل را اگر           بند دلم شد پاره چون جانِ جهانم می‌رود

بی‌تـابم و دلـواپـسم! تـنـدی نکن! آرامتر           «ای ساربان آهسته ران کآرام جانم می‌رود»!

: امتیاز

عید مبعث و مدح پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح وزن شعر : مفتعلن مفتعلن فاعلن قالب شعر : مثنوی

عصر جهـانـگـیر نبوّت رسید            عـیـد بـزرگ بـشـریت رسـیـد

عید خـدا، عـید جـهـان وجـود            عید قیام است و ركوع و سجود


عــیــد رســول دوســرا آمــده            مـنـجـی عــالــم ز حــرا آمـده

سـیــد افــلاك! ســلامٌ عــلـیـك            خـواجـۀ لـولاك! سـلامٌ عـلـیك

ای شـده لــبــریـزِ پـیــام خــدا            بخوان، بخوان، بخوان به نام خدا

بخوان، بخوان ای به دو عالم علَم            بـه نــام آنــكـه آفــریــده قــلــم

بخوان كه "هستی" به تو دارد نیاز            بخوان كه "خلقت" به تو آرد نماز

بخوان كه آغاز پـیام‌آوری‌ست            بخوان كه پایان ستم‌گستری‌ست

بخوان كه نابودی نااهل‌هاست            بخوان كه ناكامی بوجهل‌هاست

بخوان كه توحـید كـشد ناز تو            بخوان كه عدل است سرافراز تو

بخوان و خود را سپرِ سنگ كن            بخوان و رخساره ز خون رنگ كن

زمین و آسمان پُر از نور توست            غار حرا نه! همه جا، طور توست

نكـته‌ به‌نكـته رو به‌رو موبه‌مو            آنچه كه بـایـست بگـویی بگـو

بگو هو الحیّ و هو الهو، بگو            بگو خدا نیست به جز او، بگو

بگـو هـمه خـدا پـرسـتی كـنـید            ترك گناه و جهل و پستی كنید

بگـو بـتـان دم از خدا می‌زنند            خدا، خـدا، خـدا صدا می‌زنـند

بگـو نـدای من نـدای خـداست            بگو كه این صدا صدای خداست

بگو كه توحید، نجات شماست            بگو كه اسلام، حیات شماست

مـا بـه تـو حـكـم ازلـی داده‌ایم            ما به تو قـرآن و عـلی داده‌ایم

قلب تو از تابش ما منجلی‌ست            پیش تو ما، پشت سر تو علی‌ست

حـبـیـب مـا تـو اول و آخـری            تـو بـر پـیـمـبـران پــیـام‌آوری

بعد تو پیغامبری نیست نیست            حكم و كتاب دگری نیست نیست

ای ز تو انـبـیـا هـمه سـربـلـند            كیست كه بعد از تو كند سر، بلند؟

اگر چه بر پـیـمـبـران خـاتـمی            پـیـشـتـر از عـالــمـی و آدمـی

تـو از تـمــام انــبـیـا بــرتـری            تـو یك پـیـمـبـرِ عـلـی‌پـروری

طـلعـت تو شـمع ره انـبـیاست            وزیـر تـو پــادشـه انـبـیـاسـت

كیست علی؟ روح در آغوش تو            كیست علی؟ بت‌شكن دوش تو

كیست علی؟ علی‌ست، ما را ولی            كیست علی؟ علی‌ست تو، تو علی

عـلـی بـُوَد تـمـام تـفـسـیـر تـو            علی‌ست شیر ما و شمـشیر تو

جـسم تو و جان تو یعنی عـلی            تـمـام قـرآن تـو یـعـنـی عـلـی

ساقۀ پیكان تو در شَست اوست            دست یداللهـی ما دست اوست

خـیـل مـلـك محـو جـلال توأَند            شـیـفـتـۀ صـوت بــلال تـوأَنـد

مهـر به درگـاه تو باشد مـقـیـم            ماه به انگشت تو گردد دو نیم

هر نفس پاک تو تكـبیر ماست            حیدر خـیبرشكنت شیر ماست

روح بـشر تشنۀ تعـلـیم توست            خلقت ما یكسره تسـلـیم توست

خیز و به جان و تن عـالم بدم            در نفـس خـسـتۀ «مـیـثم» بدم

: امتیاز

عید مبعث و مدح پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم

شاعر : محمد جواد مهدوی نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن قالب شعر : مربع ترکیب

خـبـری آمـده از عــالـم دیـگــر، اقــرأ            حضرت عشق؛ شدی از همه برتر، اقرأ

تا شود از نفست عـرش مـعـطر، اقـرأ            و خداوند تو را خـوانده پـیـمـبـر، اقـرأ


"سـاقـیا، رونق میـخـانه مبارک باشد"

بر تـنت خـلـعـت شاهـانه مبارک باشد

بـه دخـیـلـی که زدم بــا گـرۀ دسـتـانـم            پای چشمت "قمر" و "شمس" و "ضحی"می‌خوانم

وقف محراب دو ابروی کـمـانت جانم            عـبـد ایـرانـی‌تـان، هـمـوطـن سـلـمـانم

افتخارم همه این است که در آن وادی

تو به یک مرد عجم منصب "منٌّا" دادی

شـجـری طـيـبـه از خـانـۀ طـاهـا بـايـد            دخـتـری تـا که شـود هـمـدم بـابـا بـايد

پـس کــنــار تـو فـقــط اُمِّ ابـيـهــا بـايـد            مــادرانــه بـشــود مــادر دنــیــا بـایــد

و خدا خواسته او صاحب کـوثر بشود

منـکـرش نـیـز بـنا بوده که ابتـر بشود

حضرت ختم رسل لطف کن از شاه بگو            تو صـراط اللـهـی از راسـتی راه بگو

ای‌که خورشيد منی خواهشاً ًاز ماه بگو            أشــهـــد أن عــلــيــاً ولــی الله بــگـــو

"دست غیب آمد و بر سینۀ نامحرم زد"

جان احمد شد علی، جان علی شد احمد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع دوم بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ زیرا شایسته نیست پیامبر و یا ائمه را باده و شراب خطاب کنیم و می توان گفت حتی نوعی بی احترام و توهین است

خـبـری آمـده از عــالـم دیـگــر، اقــرأ           حضرت باده به نام می و ساغر، اقـرأ

عید مبعث و مدح پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم

شاعر : بردیا محمدی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول مفاعلن مفاعیلن فع قالب شعر : غزل

نـقــّاشـی لـبــخــنـد تـو دیــدن دارد            تـصـویـر نـگـاه تـو کـشـیــدن دارد

در لحظۀ خلقـتت خدا زمزمه کرد:            "آئـیـنـه‌ای چـون تو آفـریـدن دارد"


"اِقرَاء" که کلام کامل حضرت حق            با لـحن حـجـازی‌ات شـنـیـدن دارد

یعقوب خودش حراج زد یوسف را            ایـن آیـِـنــه آِنــقــَدَر خـریــدن دارد

تـا خـاکـیِ آسـتــان نـعـلــیـن شـمــا            مــرغ لـب مـا مــیـل پـریــدن دارد

جـبـریـل بـه وللهِ پـرش مـی‌ســوزد            غیر از تو کسی تاب رسیدن دارد؟

معـراج، حـوالی خـدا، قبل از نـور            از دست علی "سیب" چشیدن دارد

: امتیاز

عید مبعث و مدح پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم

شاعر : رضا نيكوكار نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

گـفـتند، از شـرابِ تو، میخانه‌ها به هم            خُـم‌ها، به وقت خوردن پیمانه‌ها به هم

از ما ربوده عقل و دل و دین و هوش را            وابـسـتـه‌انـد، اکـثـر دیــوانـه‌هـا بـه هـم


تو آن حـقیقـتی که تو را مژده می‌دهند            اسطوره‌های خـفـته در افسانه‌ها به هم

در هر نماز، عـطر تو تکـثیر می‌شود            در امـتـداد وحـدت این شـانـه‌ها به هـم

هـر خـانـه‌ای، مـنـارۀ الله اکــبـر اسـت            اینگونه می‌رسـند، همه خـانـه‌ها به هم

جـاری شده‌ست، عـقـد اخـوّت میان ما            ای بـاب آشـنـاییِ بـیــگـانـه‌هـا، به هم!

وقتی‌که شمع راه تو باشی چه دیدنی‌ست            دل دادن دوبــارۀ پــروانــه‌هـا، بـه هـم

چون دانـه‌های روشن تـسبیح، باهـم‌ايم            در هـم تـنـیـده سلـسـلـۀ دانـه‌هـا، به هم

اعجاز بی‌نظیر تو عشق است و عشق تو            ما را رسـانده، از دل ویـرانه‌هـا به هم

: امتیاز

عید مبعث و مدح پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم

شاعر : مهدی رحیمی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

إقـرأ بـأسمِ پس جـمـلات آفریده شد            میزان به سجده رفت صراط آفریده شد

جبریل چید با نظر وحی رج به رج            انـسانی از تـمام جـهـات آفریده شد


خُلق و مرام و عاطفه را چید روی هم            مجموعـۀ تـمـام صـفـات آفریده شد

با سیزده ستاره به پـشت رسول ما            امشب ستونی از فقـرات آفریده شد

پلکی زدی و گفت خداوند یا رسول            با گـفـتـن خـدا صـلـوات آفریده شد

از متن چشم‌های سیاهت بدون شک            مفهوم سُرمه اصل دوات آفریده شد

وقتی که خندۀ عـربی‌ات ردیف شد            شاخه به شاخه شاخه‌نبات آفریده شد

کشتی نوح چیست؟ که در عصر این رسول            کـشـتی بی‌بـدیل نـجـات آفـریده شد

موسی به نیل داده شد و پس گرفته شد            اما عـمـو بـرای فـرات آفـریـده شد

خضر نبی به چشم خودش دید از لبِ            تیر سه‌شـعـبه آب حـیات آفریده شد

: امتیاز

عید مبعث و مدح پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم

شاعر : رضا دین پرور نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

مرا امشب رها کرده است بر بال دعا احمد            که اینگـونه شده ذکـرم میان ربنا احمد

به دور سجده‌هایش کعبه می‌گردد نمی‌دانم            چه دیده از خدای خود در این غار حرا احمد


خدا را در صفات اعظم خود دیده یک چله            تجلی می‌کند من بعد، از ذات خدا احمد

چهل سال است جبریل امین در پشت درمانده            تکـلم می‌کـند حـالا میان طـور با احمد

نباید گفت نور و فوق کل نور جایی‌که            ندارد در مـیان آسـمـان هـم ردپـا احمد

نمی‌خـوانیـم احـمد را بدون ذکـر یا الله            نمی‌گـوئـیم بـسم الله را بی‌اذن یا احـمد

صدا از عالم بالاست از حیدر الی حیدر            نمی‌بینیم در افلاک جز احمد الی احمد

نمی‌دانم به معشوقش کنم تشبیه یا عاشق            علی وقتی‌که می‌گوید به سلمان، کُلُّنا احمد

نمی‌خوابد کسی در جای احمد جز علی یعنی            ندارد جانشینی بعد خود جز مرتضی احمد

شدم در قاب قوسین چهار ابرو چه سردرگم            نفهمیدم کجای شعر علی بود و کجا احمد

برای دیـدن شـأن نـزول فـاطـمـه بوده            تنزل کرده در دنـیا اگر از ابـتدا احـمد

اذان سر می‌دهند از عرش، با کام علی اکبر            تجلّی می‌کـند هر بار در کـربـبلا احمد

بُرش دادند شاید خـرد گردد آینه اما...            فقط تکـثـیر می‌کردند از آئـینه‌ها احمد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

اذان سر می‌دهند از عرش، با نام علی اکبر            تجلّی می‌کـند هر بار در کـربـبلا احمد

عید مبعث و مدح پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول مفاعلن مفاعیلن فع قالب شعر : رباعی

در غـار حـرا سیـنجـلی می‌گویند            از نـور نـبـی و از ولی می‌گویند

تثلیث مسیحیان شکست و زین بعد            الله مـحـمـد و عــلـی مـی‌گــویـنـد


************

انــوار شـگـفـت ایــزدی مـی‌آیــد            بـا جـاه و جـلال احـمـدی مـی‌آیـد

آن‌روز خـدیـجـه دید از غار حرا            یک دسـتـه گـل مـحـمـدی مـی‌آیـد

************
فرمود خدا که دین حق غالب هست            تا هست نبی برای حق طالب هست

پـیـروزی از آنِ دینِ احـمـد بـاشد            وقتی‌که عـلی ابن ابی‌طالب هست

************
در آرزوی آل عـلـی مـی‌گــردنـد            هی آمـده دنـبـال عـلـی می‌گـردند

جبریل رسید و گفت در عرش فقط            دورِ سـر تـمـثـال عـلی می‌گـردند

************
لـطـف ازلـیِ بی‌نـهـایت این است            توحید و نبوت و امامت این است

باید که به بـعـثت حـقـیـقی برسیم            معـنی ادامـه‌دار بـعـثـت این است

: امتیاز

عید مبعث و مدح پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مثنوی

نـور «اِقـرَأ»، تـابـد از آئـیـنــه‌ام            کیست در غـار حـرای سـیـنـه‌ام؟

رگ رگـم، پـیـغـام احـمـد می‌دهد            سـیـنـه‌ام، بــوی مـحـمّـد مـی‌دهـد


گـل دمـد از آتــش تــاب و تــبــم            مـعـجــز روح‌الــقـُدُس دارد لــبـم

من سخـن گـویم، ولی من نیـسـتم            این مـنـم یا او؟! نـدانـم کـیـسـتم؟!

جـبـرئـیل امشب دمد در نـای من            قـدسـیـان، خـوانـنـد بـا آوای مـن

ای بـتـان کـعـبه! در هم بشـکـنید            با من امـشب از مـحـمـّد دم زنـید

دم زنید از دوست، خاموشی چرا؟            ای فـرامـوشان! فـراموشی چرا؟

از حـرا، گـلـبـانـگ تـهـلـیـل آمده            دیـده بـگـشـائـیـد، جــبـریـل آمـده

ایـنـک از بـیـدادهـا، یــاد آوریــد            بـا امـیـن وحـی، فــریــاد آوریــد

بـردگـانِ بـرده بـار ظلـم و زور!            دخـتـرانِ رفـتـه زنـده زیر گـور!

مـکـه، تـا کی مـرکـز نـااهـل‌هـا؟            پـایـمــال چـکــمـۀ بـوجـهــل‌هــا؟

کـارون نـور را، بـانـگ دَراست            یک جهان خورشید در غار حَراست

دوست می‌خواند شما را، بشنوید!            بـشـنوید اینک خـدا را، بـشـنوید!

یا مـحـمـّد! مـنـجـی عـالـم تـویـی            این مبارک نـامـه را، خـاتم تویی

مردگان را گو که: صبح زندگی‌ست            بردگان را گو که: روز بندگی‌ست

ای به شام جهل و ظلمت، آفـتاب            از حـرا بـر قــلـۀ هـسـتـی بـتـاب

جسم بی‌جان بـشر را، جان تویی            این پریشان گلّه را، چـوپان تویی

کـعـبه را، ز آلایش بت پـاک کن            بتـگـران را، هم‌نـشـیـن خاک کن

بر همه اعلام کن: زن، برده نیست            بـردۀ مـردانِ تن پـرورده نـیـست

بـاغ زیـبـایی کـجا و زاغ زشت؟            دیو شهوت را برون کن از بهشت

ای تو را هم مهر و هم قهـر خدا            تا به کی ابـلـیس در شهـر خـدا؟!

با علی، بت‌های چـوبین را بکش            وین خـدایـان دروغـیـن را بکـش

مکـتب تو، مـکـتب عـمـّارهاست            این کـلاس مـیـثــم تــمـّارهـاسـت

ای زمـام آسـمـان، در مـشـت تـو            مَـه دو نـیـمـه از سـرِ انگـشت تو

جای تو، دیگر نه در غار حراست            در دل امــواج تــوفــان بــلاسـت

دست رحمت از سر عالم، مدار!            گر تو را خوانند ساحر، غم مدار!

یا مـحـمّـد! ای خـرد پـابـسـت تـو            ای چراغ مهر و مه در دست تو

ابر رحـمـت! رحـمتی بر ما ببار            بـار دیگـر! از حـرا بانگی بـرآر

ما کـویـر تـشـنـه، تـو آب حـیـات            ما غـریـقـیـم و تو کـشـتی نجـات

ما به قـرآن، دست بـیعـت داده‌ایم            از ازل، بـا مـهـر عـزّت زاده‌ایـم

عترت و قرآن، چراغ راه ماست            روشـنـی بـخـش دل آگـاه مـاسـت

: امتیاز

عید مبعث و مدح پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم

شاعر : محمدجواد غفورزاده نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن قالب شعر : ترکیب بند

بخوان به نام شکفتن، بخوان به نام بهار            که بـاغ پُـر شـود از جـلـوۀ تـمام بهـار

بخوان که باغ شود غرق در طراوت و نور            بخوان که دفتر گل وا شود به نام بهار


بخوان به نـام خـدایت که باغ را بـبری            به میـهـمانی گـل‌ها، به بـارِ عـام بهـار

بخوان که با نَفَـس پاکت ای مسـیحا دم            جهان جوان شود از نو، به احترام بهار

بخـوان که عـالم و آدم قـرار می‌گـیرند            به زیر سـایـۀ فـیـض عَـلی‌الـدّوام بهـار

بخوان که تا سحر ایمان بیاوَرد خورشید            بـه آیـه آیـۀ سـی جـزء از پـیــام بـهـار

اگر تو لب بگشایی، به عطر یاس قسم            که دامن گـل یـاسـیـن شـود مـقـام بهار

در آستانِ شکوهت شکـوفـه‌باران است            که بوی عشق رسیده‌ست بر مشام بهار

طـلـوع فـجـر رسـالـت رسید و آمده‌اند            فـرشـتـگـانِ مـقــرّب، پـی سـلام بـهـار

بخوان که بر سرِ راهت «علی»ست چشم به راه            کـه اقـتـدا بـه پـیـمـبـر کـنـد امـام بهـار

تو ماه چلّه‌نشینی، «خدیجه» منتظر است            که از دلـش بـِبـَرد غـم گـلِ کـلام بهـار

بخوان که لعل لبت ترجمان آب بقاست
بخوان که قولِ کریم تو «عُروةُ الوُثْقی»ست

بس است هرچه به بیراهه‌ها سفر کردند            بس است هرچه به بیهوده عمر سر کردند

بس است هرچه به سودای سود، رفت زیان            بس است هرچه که سرمایه‌ها ضرر کردند

بس است، هرچه خزان‌باورانِ غارتگر            تمـامِ حـاصلِ ایـن بـاغ را هـدر کـردند

بس است هرچه سـتـم‌بـارگـان جادوگر            دعـا و نـالـه و نـفـریـن بـی‌اثـر کـردند

بس است هرچه به افـسون قصۀ پَریان           »هزار و یک شبِ» این قوم را سحر کردند

بس است هرچه بشر منّت از «مَنات» کشید            بس است هرچه به «لات و هُبَل» نظر کردند

بس است هرچه به شمشیر و نیزه نازیدند            و پیـش اهلِ نظـر سـینه را سپر کردند

بس است هرچه به جرم رَمیدن یک اسب            قـبـیـله را همه تـاراج و دربه‌در کردند

بس است هرچه که خون ریختند در صحرا            بس است هرچه زمین را ز اشک تر کردند

بس است هرچه که با غنچه‌های زنده به گور            نـهـالِ عـاطـفـه را قـطـع با تـبر کردند

اَلا که می‌شود از جلوه‌ات جهان روشن!            اگرچه بحث در این جلوه مختصر کردند

بـلـنـد، تـا ابـد آوازۀ تــو خــواهــد شـد
جـهـان‌گـشـا خـبـرِ تـازۀ تو خـواهد شد

زمان، زمانِ قـیام است و امتحان دادن            زمانِ درس مـحـبت، به این و آن دادن

الا رسـول بـهـارآفـرین، ارادۀ تـوسـت            نـجـاتِ بـاغِ گـل از پـنجـۀ خـزان دادن

به یک اشارۀ چشم تو، ای یتیم قریش!            تـمـام مــزرعـه را آب مـی‌تــوان دادن

اگرچه هست «معاد از پی معاش» آری            ثواب اگر چه بود، رسمِ‌ آب و نان دادن

غـذای روح، بـه این مـردم فـقـیـر بـده            که سعی توست طراوت به بوستان دادن

درون سینۀ این قوم، جای دل، سنگ است            تویی و معـجـزۀ سـنـگ را تکـان دادن

بگو: کتاب خـدا معجـز رسالت مـاست            رواست بوسه بر این نورِ جاودان دادن

مـسـیـح از نـفـس آسـمـانی‌ات آمـوخت            ز فیض گوشۀ چشمی به مُرده جان دادن

اگر قرارِ تو، دل بردن است از این مردم            اشاره کن به «بلال» از پی اذان دادن

گواه اگر ز تو خواهند «قُل کَفی بِالله«            از این دلیل چه بهـتر به کاروان دادن؟

چه جای صحبت بیگانگان که سهم علی‌ست            تـجـلـّـیـاتِ جــمـال تـو را نـشــان دادن

بخوان تجلّی «صَلُّوا عَلَیه» از این جَلَوات
یکی‌ست ذکر خدا و فرشتگان، صلوات

به پای خیز! که دل‌ها ز شوق آب شوند            به یـمـن نـور تو، ذرّات، آفـتـاب شوند

بخوان! به نام خدا «بِاسم رَبِّکَ الاَعلی»            که لالـه‌هـا هـمه پـیـمـانـۀ گـلاب شـوند

امیـنِ وحی و نـبـوت! «اَلا بِـذِکرِ الله»            بخوان! که با خبر از متنِ این کتاب شوند

سمندِ صاعقه زین کن، خدا نکرده مباد            که بی‌عـدالتی و جهـل، هـم‌رکاب شوند

رسولِ نهضتِ بـیداری زمـان! مگـذار            که پلک‌های فروبسته، گرم خواب شوند

شـتاب کن که روان‌های تـشـنـۀ ایـمـان            رها ز پنجـۀ تردید و اضطـراب شـوند

به یک اشـارۀ تو، بـرگ‌هـای پـائـیزی            لطیف و تـازه چو نیـلـوفـرانِ آب شوند

بخوان حـدیث محبت که بردگـانِ سـیاه            در این کویر درخشان‌تر از شهاب شوند

بگـیـر دسـتِ هـمه پـابـرهـنگـان زمـین            که این شکسته‌دلان مالکُ‌الرّقاب شوند

یـتـیـم آمـنـه! اصـحـاب سـرسـپـردۀ تو            طـلایـه‌دار ظـفــرمـنـد انــقـلاب شـونـد

سحر که آیۀ «أمَّنْ یُجیب» می‌خـوانـند            امـیــدوار دعــاهـای مـسـتـجـاب شـوند

بگیر دستِ علی را، که با امـیرِ عرب            مجاهـدان، همه پیروز و کامـیاب شوند

چه جای حیرت، اگر یازده ستاره و ماه            به جـانـشـینی خـورشـید انتـخاب شوند

بـعـید نیست که پـروانـگـانِ اهـل‌البـیت            اسـیـرِ معـنی این شـاه‌بـیت نـاب شـوند

»به ذرّه گر نظر لطف، بوتراب کند«
»
به آسـمـان رَوَد و
کـارِ آفـتـاب کـند«

: امتیاز

مدح و شهادت امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : وحید محمدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

شکر خـدا جـسم تو را بی‌سـر ندیدند            زخـم سنان بر روی آن پیکـر ندیدند

شکر خدا که شیعـیان بودند آن روز            مردم تو را بی‌یـار و بی‌یـاور ندیدند


شکـر خـدا آن روز دخـترهـا نبودند            پـای تـو را آن لحـظـۀ آخـر نـدیـدنـد

دوری تـو از خــانــواده بـد نـبــوده،            وقتی تنت را این چنین لاغـر ندیدند

آقا خـدا را شکـر مردم حـنجـرت را            درگیر با کـندی یک خـنجـر نـدیـدند

هم پیکرت عریان نمانده روی خاک و            هم غارت انگشت و انگـشتر ندیـدند

جانم فدای آن غریبی که به جـسمش            جـایـی بـرای بـوسـۀ مــادر نـدیـدنـد

: امتیاز

مدح و شهادت امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

سرش گرمِ عبادت بود و کارش خواندنِ قرآن            تمام روزهایِ هفته در هر گوشه از زندان

زمین غرقِ تحیّر از خضوعِ سجده اش دائم            در و دیوار، از نورِ قنوتش آن به آن؛ حیران


به ظاهر دست و پایش در غل و زنجیر بود اما            بدونِ إذنِ چشمانش نمی‌بارید که بـاران

مسلمان میشد و می‌رفت بعد از صحبتِ با او            کنارش لحظه ای می‌شد اگر که کافری مهمان

خودش از رنج؛ رنگش زرد بود اما پس از لبخند            غذایش را تعارف کرد در زندان به این و آن

اگر چه دست و پایش زخم و ردّی از کبودی داشت            خودِ باب الحوائج بود؛ بر هر دردِ بی‌درمان

فدای قدّ و بالایِ نحیفش که اذان گفت و            شد از سرسختیِ غل‌هایِ سنگین؛ قامتش لرزان

به رویِ تکه‌ای از بوریا با اشک خلوت داشت            به زیرِ تابشّ خورشید با یک داغ بی پایان

برایِ غارتِ پیراهن و انگشت و انگشتر            برای جدّ عـطشانش، برای پیکرِ عریان

به رویِ سینه می‌کوبید با دستانِ در زنجیر            به یادِ عمه‌جان زینب، به یادِ "شام" شد گریان

زمانِ احتضارش با شکنجه سخت‌تر جان داد            زمانی که به جدّش ناسزا می‌گفت زندانبان

به مکرِ سندیِ إبنِ شاهک ملعون رها افتاد            تنش رویِ پلِ بغداد؛ در بینِ گذر؛عطشان!

: امتیاز

مدح و شهادت امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : محمود اسدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

هـستی غـریب و با تو کـسی آشنا نشد            هـمدم کسی به سوز دلت جز خدا نشد

خرما به زهر کینه شد آغشته وای من            جز سـوز زهـر، زخـم دل تو دوا نشد


معصومه خوب شد که نبود و ندیده است            روح از تنت جدا شد و زنجیر وا نشد

جان دادی ای غریب، به دور از وطن ولی            امـا غـمـی بـه مـثـل غـم کـربـلا نـشـد

شکر خدا که هفت کـفـن داشتی به تن            دیگـر برای تـو کـفـن از بـوریـا نـشـد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت معتبر حذف شد زیرا همانطور که شیخ صدوق و دیگر علما در صفحات ۹۳ جلد ۱ عیون اخبار الرضا و ۳۸ جلد ۵ کمال الدین و ۲۲۷ جلد ۴۸ بحارالانوار نقل کرده اند امام را بر تابوتی قرار داده و بر دوش ۴ شرطه قرار دادند و....، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

بر تخته پاره جسم تو تـشـییع شد ولی            تـشـیـیع تو به زیـر سـم اسـب‌ها نـشـد

مدح و شهادت امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : محمود مربوبی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

دلْ مبتلای حضرت موسی‌بن جعفر است            دردْ آشنای حضرت موسی‌بن جعفر است

بر اهل آسـمـان و زمیـن سـروری کـند            هر کس گدای حضرت موسی‌بن جعفر است


باب‌الحوائج است و دو چشمم همیشه بر            دست عطای حضرت موسی‌بن جعفر است

شد بی‌نیاز از همه کس، هر که روزی‌اش            با بچه‌های حضرت موسی‌بن جعفر است

اصلا برات کـربـبـلا، کـاظـمین، نجـف            دست رضای حضرت موسی‌بن جعفر است

زهرا نظر نموده بر آن‌کس که سینه‌اش            ماتم‌سرای حضرت موسی‌بن جعفر است

من آرزوی روضـۀ رضـوان نـمی‌کـنـم            تا روضه‌های حضرت موسی‌بن جعفر است

بی‌حـرمتی به ساحـت زهـرای مرضیـه            اوج بلای حضرت موسی‌بن جعفر است

روی فلک سیاه که زنجـیر و غل هنوز            بر دست و پای حضرت موسی‌بن جعفر است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر مغایر روایات معتبر است زیرا بر اساس روایات معتبر ( مناقب ابن شهر آشوب، ج ۴ص ۲۹۷؛ بحار الانوار ج ۴۸ص ۲۳۷ ) هارون کنیز زیبا رویی را برای حضرت فرستاد نه زن مفسده؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

حــال زن یــهــودی بــدکـاره را بـبـیـن            محو دعای حضرت موسی‌بن جعفر است

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت معتبر حذف شد زیرا همانطور که شیخ صدوق و دیگر علما در صفحات ۹۳ جلد ۱ عیون اخبار الرضا و ۳۸ جلد ۵ کمال الدین و ۲۲۷ جلد ۴۸ بحارالانوار نقل کرده اند امام را بر تابوتی قرار داده و بر دوش ۴ شرطه قرار دادند و....، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

او را به روی لِنگه دری حـمل می‌کنند            این در نه جای حضرت موسی‌بن جعفر است

مدح و شهادت امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : ناصر شهریاری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

ای جـلـوۀ نـور خـدا مـوسی‌بن جعـفـر            هم‌ مصطفی هم مرتضی موسی‌بن جعفر

کعبه همیشه گرد او گرم طـواف است            مروه، منا، سعی و صفا موسی‌بن جعفر


هـفــتــم‌ امــام آفــریـنـش تـا قــیــامـت            ای قـبـلـۀ اهـل ولا مـوسـی‌بـن جـعـفر

هم باب حاجات است و هم باب المراد است            هـم درد عـالـم را دوا مـوسی‌بن جعفر

گـرچـه غـریـب افـتـاد بـیـن آشـنـایـان            شد با غـریـبـان آشـنـا موسی‌بن جعـفر

با یاد معـصـومـه دلـش غـرق شـراره            دلـتـنگ لـبخـنـد رضا موسی‌بن جعفر

زندان به زندان ذکر لب‌هایش دعا بود            مـرد خـدا مـرد دعـا مـوسی‌بن جعـفر

عمری شبش در کنج زندان بی‌سحر بود            افـتــاده در دام بـلا مـوسـی‌بن جـعـفـر

در کنج زندان ذکر لبهایش حسین است            ای روضه‌خوان کربلا موسی‌بن جعفر

شد عاقبت جسمش کفن در شهر بغداد            آه از حـسـیـن بـی‌کـفـن ای داد بــیـداد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن مطالب حذف شد زیرا بر اساس روایت شیخ صدوق؛ شیخ مفید و دیگران ( کمال الدین ج ۱ ص ۳۷؛ شیخ صدوق عیون اخبار الرضا ج ۱ ص ۹۱؛ ارشاد شیخ مفید ج ۲ ص ۳۰۲، الغیبه شیخ طوسی ص ۳۱، عمدة الطالب ص ۱۸۵، بحارالانوار ج ۴۸ ص ۲۳۴، منتهی الامال ص ۱۵۳۹)  سندی ملعون علیرغم غل و زنجیر کردن حضرت به گونه ای عمل کرده و زهر به امام خورانیده بود که همه فکر کنند امام به مرگ طبیعی از دنیا رفته اند و حتی برای این کار افرادی را حاضر می کرد و با مشاهدۀ بدن حضرت که آثار جراحتی بر آن نبود شهادت می دادند که موسی بن جعفر به مرگ طبیعی از دنیا رفته است؛ البته عبارت ذِي السَّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُيُودِ در صلوات خاصه حضرت آمده که به معنی ساق کوفته شده با حلقه های آهن است نه اینکه پای حضرت شکسته باشد؛ البته بواسطه این حلقه های زنجیر و ... حضرت مورد شکنجه و آزار و اذیت قرار گرفتند؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

بیـن غـل و زنجـیـر سـاق او شکـسـته            از ظلـم آن بـیگـانـه‌ها موسی‌بن جعفر